نهایتاً پس از سالها کشمکش و ماهها مذاکره، پیشنویس توافق جامع هستهای به امضاء ایران و گروه 1+5 رسید. طی این فرآیند پرفراز و نشیب طرفهای دخیل در این پرونده برای تأمین منافع خود تلاشهای مختلفی را به کار بستند. روسیه به عنوان یکی از اعضاء اصلی گروه 1+5 از این امر مستثنی نبوده و به این منظور تاکتیکهای مختلفی را در دستور داشته است.
بیتردید سازمان شانگهای دارای «ظرفیت»های بالقوه فراوانی است، اما این «ظرفیتها» تأثیری در روابط منطقهای و بینالملل ایجاد نخواهد کرد، مگر به «نتیجه» تبدیل شوند. در شرایط حاضر، چرخه تبدیل «ظرفیت» به «نتیجه» در این سازمان به دلایل مختلف معیوب و ناکارآمدی در تحقق اهداف اولیه آن نیز ملموس است. عقیم ماندن بسیاری از مصوبات و عدم توان سازمان شانگهای
فقدان «راهبرد» یکی از مهمترین شاخصههای سیاست خاورمیانهای روسیه است که نمود آن در واکنشهای ناپیوسته و عمدتاً انفعالی مسکو به تحولات منطقه از جنگ عراق، تا تحولات لیبی، بهار عربی، موضوع هستهای ایران و ... قابل مشاهده است. در عین حال، مسکو با رویکردی چندبرداری و عملگرایانه تلاش کرده
نکته قابل تأمل در ارزیابیهای متعدد اخیر در باب تحولات روابط تهران و مسکو از جمله سامانههای اس300، برآوردهای یکسونگر «سیاه یا سفیدی» است که گاهاً ارزیابی واقعگرایانه را زیر تأثیر قرار میدهند. البته بحث بر سر چرایی و چگونگی این روابط طی سالیان طولانی نه تنها در ایران، بلکه در روسیه نیز با توأمانی از تردید و تمایل،
مذاکرات سخت ایران و «گروه شش» در حالی در لوزان با «توافق سیاسی» در باب چهارچوبههای توافقنامه جامع هستهای به پایان رسید که یکی از ویژگیهای آن نسبت به دورههای گذشته شفافتر شدن هرچه بیشتر مواضع طرفین بود که اجازه داد مذاکرات با هدفمندی بیشتری دنبال شود. بیتردید عزم عملگرایانه دولتین آقایان روحانی و اوباما در به نتیجه رساندن مذاکرات
تعمیق اختلافات روسیه و اتحادیه اروپا بر سر بحران اوکراین، سرگئی لاوروف را در کنفرانس امنیتی مونیخ وادار به بازطرح این پرسش «تاریخی» کرد که اروپا درصدد ایجاد چه ساختار امنیتی در این قاره است، با روسیه، بدون روسیه یا علیه روسیه؟ سئوالی که در دورههای مختلف تاریخ روابط روسیه و اروپا مطرح بوده است. وزیر خارجه روسیه با اشاره ضمنی به ناخرسندی مسکو از کارگزاری بروکسل برای امریکا
مقدمه سفر وزیر دفاع روسیه به ایران پس از 15 سال و تأکید وی و همتای ایرانی او بر عزم دو کشور برای همکاری امنیتی و نظامی بلندمدت در سطوح دوجانبه و منطقهای که ظاهراً قرار است پس از تدقیق جزئیات، مفاد نهایی آن در سفر احتمالی آقای پوتین به ایران به تأیید برسد،[1] میتواند آغازی بر همکاریهای گستردهتر نظامی باشد.
همچنان که روندها نشان میدهد، برتری غرب به رهبری امریکا در عرصه بینالملل به انحاء مختلف به چالش کشیده شده و روند رو به افول آن در آینده نیز ادامه خواهد داشت. با این وجود،
واشنگتن با پیروی از «راهبردی» کلان و کاربست ابزارها، تاکتیکها و روشهای
مختلف بر حفظ هژمونی خود و بهرهگیری از مزایای آن تأکید دارد. برای تحقق
این مهم، امریکا نه تنها از دولتهای متحد،
هرچند اصطلاح «دیپلماسی عمومی» طی سالهای اخیر بیش از هر زمان دیگری در سیاست بینالملل به گوش میرسد، اما کاربست آن قدمتی به درازای تاریخ دارد و دولتها در کنار تلاش برای تأثیرگذاری بر «دولتهای» دوست، رقیب و متخاصم، اقداماتی را برای فتح قلوب و اذهان «ملتها» نیز در دستور داشته و دارند. در شرایط حاضر، به تبع تغییرات شتابان در نظام بینالملل،
تعمیق اختلافات میان روسیه و غرب و فشار مضاعف غربیها بر مسکو برای تحقق اهداف تهاجمی خود، به بروز دیدگاههایی در سیاست خارجی این کشور مبنی بر ضرورت تقویت بردارهای جنوبی و شرقی دامن زده است. این رویکرد بیش از هرچیز با هدف تقویت
ابزارها در عرصه خارجی مطمح نظر قرار گرفته، چرا که بسیاری در مسکو بر این
تأکیدند که چالش جاری با غرب در کوتاه
ورود ناتو به بحران اوکراین مرحلهای جدید از تقابل روسیه و غرب در این موضوع است که به نوبه خود میتواند ابعاد گستردهتری به آن ببخشد. این ورود با نامه دیوید کامرون، نخست وزیر بریتانیا به سران ناتو برای
«بازنگری در روابط بلندمدت با روسیه»، ارائه لایحهای در کنگره امریکا مبنی
بر شناسایی اوکراین (به همراه ژاپن و اسرائیل) در شمار متحدان مهم خارج از
سازمانِ ناتو،
«تقابل صفر ژئوپولیتیکیِ» روسیه و غرب در اوکراین که پس از سرنگونی هواپیمای مالزیایی، گسترش درگیریها میان ارتش کییف و جداییطلبان شرق و احتمال مداخله نظامی روسیه در مناطق شرقی این کشور (در قالب نیروهای پاسدار صلح) عمق و دامنه قابل تأملی یافته، را به جرأت میتوان جدیترین تنش طرفین در دوره پساشوروی دانست. هرچند تا پیش از این ترجیح آنها این بود که
دور دیگری از مذاکرات هستهای ایران و 1+5 موسوم به «وین 6» با پیشرفتهای نسبی پایان یافت و تدوین توافق جامع موکول به ادامه مذاکرات در یک دوره چهار ماهه دیگر شد. نکته قابل تأملی که در این دور و به عبارتی بعد از مذاکرات «ژنو 3» بیش از پیش جلب توجه میکند، گفتگوی مستقیمِ پنهان و پیدای طرفهای اصلی این موضوع یعنی ایران و امریکا است که به باور بسیاری از تحلیلگران موثرترین راهکار دستیابی به توافق است.
روابط روسیه و غرب که در آغاز دوره سوم ریاستجمهوری پوتین در فضای رکود آغاز شده بود، با تشدید تحولات در سوریه و سپس اوکراین وارد دورهای از تنش مستقیم شده است. هرچند با توجه به پویایی فزاینده شرایط، نمیتوان
با قاطعیت درباره دستآوردهای نهایی روسیه در این دو موضوع سخن گفت، اما
دستکم تا مقطع حاضر، این واقعیت پذیرفتنی است که مسکو یکی از مهمترین
موانع عدم موفقیت غرب در پیشبرد توسعهطلبی خود در این دو جغرافیا بوده و
این خود میتواند دستآوردی برای مسکو تلقی شود.
تحولات اوکراین با همان سرعتی که شکل گرفت و به اعتراضات خشونتبار تبدیل و باعث سرنگونی یانوکوویچ شد، و در پی آن مداخله روسیه و الحاق شبهجزیره کریمه به این کشور را در پی داشت، همچنان حالت پیشبینیناپذیری خود را حفظ کرده و پتانسیل حوادث و تغییرات بیشتر را دارد. این وضعیت ناشی از وجود متغیرهای مختلف داخلی، منطقهای و بینالمللی به
ویژه تقابل روسیه و غرب با منافع متعارض است که پیشبینی تحولات را مشکل
میکند.
«جدال ژئوپولیتیکی و بازی صفر روسیه و غرب در اوکراین» که با الحاق شبهجزیره کریمه به روسیه عمق زیادی یافته را باید «مقطعی» از جریان دائم رقابت بر سر قدرت در عرصه بینالملل دانست که ما بعد آن، از یک سو نحوه جدید توزیع قدرت، موازنه قوا و ترتیبات سیاسی- امنیتی در شرق اروپا و حوزه «سیآیاس» و از سوی دیگر، جایگاه روسیه، اروپا و امریکا در تعریف این ترتیبات مشخص خواهد شد(1). البته که این «تقابل مقطعی» دیر یا زود
جای خود را به «همکاری» خواهد داد،
تخطی از حقوق بینالملل، نقض حاکمیت کشورها، نادیده گرفتن محوریت سازمان ملل در حل و فصل چالشهای بینالمللی و استفاده از زور در عرصه بینالملل از جمله اصلیترین انتقادات روسیه به غرب (در مفهوم کلی و منظور ائتلاف غربی به رهبری امریکا) طی سالهای اخیر بوده و مخالفت مسکو با فشارهای غرب بر سوریه، اقدام نظامی علیه لیبی و ... بر همین موارد مبتنی است.
رقابت/تقابل جزء دائمی از روابط روسیه و غرب (در مفهوم کلی و منظور ائتلاف غربی به رهبری امریکا) هستند که در فضای کشمکش دائم بر سر قدرت در سیاست بینالملل در زمینهها و سطوح مختلف بروز بیرونی یافته و در مواقع «شدت» روابط آنها و «مرتبطین» با آنها را با بحران مواجه میکنند. در شرایط حاضر، این فضا
تشدید شده که از جمله دلایل آن میتوان به تلاش طرفین برای بازتعریف
مناسبات قدرت و بازتنظیم چگونگی توازن قوا در خاورمیانه اشاره کرد
ولادیمیر پوتین در سخنرانی سالانه خود در مجمع فدرال روسیه با طرح گزارههایی چون؛ «روسیه در دفاع از حقوق بینالملل میخواهد رهبر باشد»، «مسئولیت تاریخی روسیه در جهان بیثبات روبه افزایش است» و روسیه «یکی از تضمینکنندگان مهم ثبات منطقهای و جهانی است»، با صراحت و آشکاری بیشتری «تمایلات جهانی» این کشور را مورد تأکید قرار داد. هر چند او پیش از این از منظری «سلبی» و در انتقاد از سلطه غرب بر روندهای
بینالمللی،