تعمیق اختلافات روسیه و اتحادیه اروپا بر سر بحران اوکراین، سرگئی لاوروف را در کنفرانس امنیتی مونیخ وادار به بازطرح این پرسش «تاریخی» کرد که اروپا درصدد ایجاد چه ساختار امنیتی در این قاره است، با روسیه، بدون روسیه یا علیه روسیه؟ سئوالی که در دورههای مختلف تاریخ روابط روسیه و اروپا مطرح بوده است. وزیر خارجه روسیه با اشاره ضمنی به ناخرسندی مسکو از کارگزاری بروکسل برای امریکا
مقدمه سفر وزیر دفاع روسیه به ایران پس از 15 سال و تأکید وی و همتای ایرانی او بر عزم دو کشور برای همکاری امنیتی و نظامی بلندمدت در سطوح دوجانبه و منطقهای که ظاهراً قرار است پس از تدقیق جزئیات، مفاد نهایی آن در سفر احتمالی آقای پوتین به ایران به تأیید برسد،[1] میتواند آغازی بر همکاریهای گستردهتر نظامی باشد.
همچنان که روندها نشان میدهد، برتری غرب به رهبری امریکا در عرصه بینالملل به انحاء مختلف به چالش کشیده شده و روند رو به افول آن در آینده نیز ادامه خواهد داشت. با این وجود،
واشنگتن با پیروی از «راهبردی» کلان و کاربست ابزارها، تاکتیکها و روشهای
مختلف بر حفظ هژمونی خود و بهرهگیری از مزایای آن تأکید دارد. برای تحقق
این مهم، امریکا نه تنها از دولتهای متحد،
هرچند اصطلاح «دیپلماسی عمومی» طی سالهای اخیر بیش از هر زمان دیگری در سیاست بینالملل به گوش میرسد، اما کاربست آن قدمتی به درازای تاریخ دارد و دولتها در کنار تلاش برای تأثیرگذاری بر «دولتهای» دوست، رقیب و متخاصم، اقداماتی را برای فتح قلوب و اذهان «ملتها» نیز در دستور داشته و دارند. در شرایط حاضر، به تبع تغییرات شتابان در نظام بینالملل،
ورود ناتو به بحران اوکراین مرحلهای جدید از تقابل روسیه و غرب در این موضوع است که به نوبه خود میتواند ابعاد گستردهتری به آن ببخشد. این ورود با نامه دیوید کامرون، نخست وزیر بریتانیا به سران ناتو برای
«بازنگری در روابط بلندمدت با روسیه»، ارائه لایحهای در کنگره امریکا مبنی
بر شناسایی اوکراین (به همراه ژاپن و اسرائیل) در شمار متحدان مهم خارج از
سازمانِ ناتو،
«تقابل صفر ژئوپولیتیکیِ» روسیه و غرب در اوکراین که پس از سرنگونی هواپیمای مالزیایی، گسترش درگیریها میان ارتش کییف و جداییطلبان شرق و احتمال مداخله نظامی روسیه در مناطق شرقی این کشور (در قالب نیروهای پاسدار صلح) عمق و دامنه قابل تأملی یافته، را به جرأت میتوان جدیترین تنش طرفین در دوره پساشوروی دانست. هرچند تا پیش از این ترجیح آنها این بود که
روابط روسیه و غرب که در آغاز دوره سوم ریاستجمهوری پوتین در فضای رکود آغاز شده بود، با تشدید تحولات در سوریه و سپس اوکراین وارد دورهای از تنش مستقیم شده است. هرچند با توجه به پویایی فزاینده شرایط، نمیتوان
با قاطعیت درباره دستآوردهای نهایی روسیه در این دو موضوع سخن گفت، اما
دستکم تا مقطع حاضر، این واقعیت پذیرفتنی است که مسکو یکی از مهمترین
موانع عدم موفقیت غرب در پیشبرد توسعهطلبی خود در این دو جغرافیا بوده و
این خود میتواند دستآوردی برای مسکو تلقی شود.
تحولات اوکراین با همان سرعتی که شکل گرفت و به اعتراضات خشونتبار تبدیل و باعث سرنگونی یانوکوویچ شد، و در پی آن مداخله روسیه و الحاق شبهجزیره کریمه به این کشور را در پی داشت، همچنان حالت پیشبینیناپذیری خود را حفظ کرده و پتانسیل حوادث و تغییرات بیشتر را دارد. این وضعیت ناشی از وجود متغیرهای مختلف داخلی، منطقهای و بینالمللی به
ویژه تقابل روسیه و غرب با منافع متعارض است که پیشبینی تحولات را مشکل
میکند.
«جدال ژئوپولیتیکی و بازی صفر روسیه و غرب در اوکراین» که با الحاق شبهجزیره کریمه به روسیه عمق زیادی یافته را باید «مقطعی» از جریان دائم رقابت بر سر قدرت در عرصه بینالملل دانست که ما بعد آن، از یک سو نحوه جدید توزیع قدرت، موازنه قوا و ترتیبات سیاسی- امنیتی در شرق اروپا و حوزه «سیآیاس» و از سوی دیگر، جایگاه روسیه، اروپا و امریکا در تعریف این ترتیبات مشخص خواهد شد(1). البته که این «تقابل مقطعی» دیر یا زود
جای خود را به «همکاری» خواهد داد،
تخطی از حقوق بینالملل، نقض حاکمیت کشورها، نادیده گرفتن محوریت سازمان ملل در حل و فصل چالشهای بینالمللی و استفاده از زور در عرصه بینالملل از جمله اصلیترین انتقادات روسیه به غرب (در مفهوم کلی و منظور ائتلاف غربی به رهبری امریکا) طی سالهای اخیر بوده و مخالفت مسکو با فشارهای غرب بر سوریه، اقدام نظامی علیه لیبی و ... بر همین موارد مبتنی است.
مقدمه موضوع امنیت انرژی چندی است که به مسئلهای مهم برای کشورهای اروپایی تبدیل شده و این موضوع در اسناد امنیت ملی و همچنین منشور انرژی اتحادیة انرژی این اتحادیه به نحو برجستهای مورد اشاره قرار گرفته است.