علیرضا نوری

استادیار دانشکده اقتصاد و علوم سیاسی دانشگاه شهید بهشتی

علیرضا نوری

استادیار دانشکده اقتصاد و علوم سیاسی دانشگاه شهید بهشتی

تحول رویکردی در سیاست خارجی روسیه در دورة پوتین

مقدمه
روندهای و تحولات سیاست خارجی روسیه در دورة پوتین را به نحو آشکاری می‌توان از روندهای واقع در این حوزه‌ در دورة یلتسین متمایز دانست.  مرور تحلیل‌ها، اظهارنظرها، منابع و آثار منتشر شده در خصوص سیاست خارجی روسیه حاکی از آن است که از آغاز ریاست‌جمهوری پوتین تحولی مثبت در این سیاست، از آرمان‌گرایی به واقع‌گرایی، از بی‌ثباتی به ثبات نسبی و از رهیافت‌های غیرعقلایی به عقلایی صـورت پذیرفت و این حوزه در مقـایسه با دوره‌های قبل آن، با بازخـوردهایِ منفـیِ کمـتری از محیط‌های داخلـی و خارجـی مـواجه بود.

بسیاری از تحلیل‌گران تغییر رویکرد سیاست خارجی روسیه در دورة پوتین و بهینه شدن و سامان‌یافتن فرآیند تصمیم‌سازی و اجرای اهداف در این حوزه، که فقدان این عوامل در دورة یلتسین مهمترین ضعف سیاست خارجی روسیه بود، را مؤثرترین عامل در بروز تحول مثبت بازگفته و خروج  این سیاست از وضعیت نامطلوب و نیل آن به وضعیتِ نسبتاً مطلوب می‌دانند و اتخاذ رویکرد عمل‌گرایانه از سوی پوتین را مهمترین متغیر دخیل در این فرآیند ارزیابی می‌کنند. در نوشتار حاضر تلاش شده ماهیت عمل‌گرائی پوتین، ویژگی‌ و چگونگی تأثیر آن بر تحول رویکردی در سیاست خارجی روسیه مورد بررسی قرار گیرد.

مفهوم عمل‌گرائی
اصطلاح عمل‌گرائی (پراگماتیسم) از واژة یونانی «پراگما» به معنی عمل اقتباس شده است. ویلیام جیمز این نظریة را یک شیوة جهت‌گیری، روی‌ گرداندن از اولیّات، اصول، مقولات و ضروریات تصوّری، و روی کردن به چیزهای آخرین، ثمرات، نتایج و امور واقع می‌داند. عمل‌گرائی کوششی برای تفسیر هر مفهوم از طریق نتایج عملی آن است. در این نظریة عقاید قواعدی برای عمل هستند، بر عمل ما تأثیر می‌گذارند و همین تأثیر حقیقت آن عقاید است.[1] در این نظریه، حقیقت و سودمندی کاملاً درهم آمیخته‌اند و حقیقت همان «مصلحت» تلقی می‌شود.[2]

در منابع فارسی عمل‌گرائی، مصلحت‌گرایی و مکتب اصالت عمل معادل‌هایی است که برای واژة پراگماتیسم ذکر شده و از عمل‌گرائی به عنوان مکتبی نام برده شده که ارزش اعمال و افکار را بر اساس فوائد و نتایج آن عمل بررسی و بر آنچه در دنیای واقع و نه آرمانی باید انجام داد، تأکید دارد.[3] عمل‌گرائی سیاسی مانند عمل‌گرائی کلاسیک شکلی از ابزارگرایی است و به علم تجربی، نتایج، اندیشه، عمل و فرصت‌های موجود در شرایط موجود تأکید می‌کند. با این ملاحظه عمل‌گرائی در نوشتار حاضر به عنوان نحوة سمت‌گیری، روش و یا شیوة رهبری «خاص» معطوف به تغییر در کنار سایر شیوه‌های «خاص» رهبری از جمله رهبری کاریزما و تحول‌گرا[4] مورد توجه قرار گرفته است.[5]

تغییر رویکرد در سیاست خارجی روسیه
فروپاشی شوروی با تحولات ساختاری خود منجر به ظهور کشوهایی از جمله روسیه با خصوصیات جدید در نظام بین‌الملل جدید با ویژگی‌های جدید شد که با مسئله انطباق ساختاری با واقعیت‌های سیستمی جدید و بازتعریف جایگاه و بازبینی رویکردهای سیاست خارجی خود مواجه بودند. گرایش کلی رهبران روسیه در ابتدای دهة 70 (90 م) همان تعریف قبل از فروپاشی و مبتنی بر اندیشة آرمان‌گرایانه و عموماً ایدئولوژیکِ روسیة به مثابة «قدرت بزرگ» بود، اما این تعریف با ترتیبات ساختاریِ جدید نظام بین‌الملل و جایگاه واقعی روسیه منطبق نبود. به همین واسطه سیاست خارجی روسیه طی این دهه دوره‌ای از آشفتگی شدید را پشت سر گذاشت که ضعف ادراک از تحولات محیطی، عدم توان سناریوپردازی، تصمیم‌‌گیری‌های نابسامان و منفعلانه مشخصة اصلی آن بود.[6]

در دورة پوتین تغییرات قابل ملاحظه‌ای در رویکرد روسیه نسبت به دنیای خارج ایجاد شد. پوتین از ابتدای به قدرت رسیدن، سه اصلِ نوسازی اقتصادی، دستیابی به جایگاهی بایسته در فرآیندهای رقابت جهانی و بازسازی جایگاه روسیه به عنوان یک «قدرت بزرگ جدید» را مبنای سیاست خارجی خود قرار داد[7] و برای عملیاتی کردن آن رویکرد عمل‌گرائی را در پیش گرفت. رویکرد عمل‌گرایانة او در سیاست خارجی بر اصولی همچون تأکید بر اقدام، بازی مثبت و عدم تقابل‌گرایی بی‌حاصل، تأکید بر هویت چندگانه و انعطاف‌پذیر، تمرکز بر سازوکارهای کارآمد، التفات جدی به رابطة اقتصاد و قدرت، فرصت‌طلبی راهبردی، درک فزاینده این واقعیت که ضعف منجر به نفوذپذیری خواهد شد، ایدئولوژی‌زدایی از سیاست خارجی، ارجحیت منافع بر ارزش‌ها، «تعامل گزینشی» و مشارکت در ائتلاف‌های گسترده و «بی‌دردسر» مبتنی بود[8] که در ادامه به بررسی ماهیت و ویژگی‌های این رویکرد پرداخته می‌شود.

ماهیت رویکرد عمل‌گرایانة پوتین در سیاست خارجی
در حوزة سیاست خارجی واژة عمل‌گرائی مفهومی انتزاعی است و تعریف‌های متنوعی از آن ارائه می‌شود، به نحوی که در شرایط مختلف عمل‌گرائی در سیاست خارجی می‌تواند مترتب بر یک سمت‌گیری راهبردی و یا فرصت‌طلبی تاکتیکی باشد. بر این اساس فدُروف این واژه را برای اشاره به رویکرد همکاری‌جویانه پوتین با غرب و انتخاب سیاست اروپاگرا از سوی او به کار می‌برد.[9] در حالی که تسوگانکف از «عمل‌گرائی قدرت بزرگ» او به عنوان یک راهبرد کلان نام می‌برد.[10] دمیتری ترنین و بوبو لُو در کتاب مشترک خود ضمن اشاره به استمرار ملاحظات مقطعی و کوتاه مدت در سیاست خارجیِ پوتین، معتقدند «عمل‌گرائی» او کمتر راهبردی و بیشتر تاکتیکی است.[11]

آندره تسوگانکف طی مقاله‌ای از سیاست خارجی پوتین تحت عنوان «عمل‌گرائی قدرت بزرگ» یاد کرده و معتقد است، این سیاست بازتاب آرمان روسیه در تبدیل شدن به قدرتی جهانی است. او این سیاست را موضعی میانگیر، بین نظریة همگراییِ یوروآتلانتیست‌ها و نظریة توازن قوایِ رئالیست‌ها می‌داند[12] یوگنی بندرسکی شاخص اصلی سیاست عمل‌گرایانة پوتین را «فرصت‌طلبی راهبردی» و هدف آن را کسب بیشترین امتیازات از کمترین فرصت‌های موجود می‌داند.[13] ضمن ملاحظة تعدد و تفاوت تعاریف تحلیل‌گران مختلف از عمل‌گرائی پوتین به نظر می‌رسد فصل مشترک و بهترین تعریف از عمل‌گرائی او در سیاست خارجی مترتب بر تأکید وی به ضرورت التفات به رابطة منطقی بین واقعیت‌ها و عینیت‌ها از یک سو و منابع و توانمندی‌های موجود از سوی دیگر باشد که در ادامه به بررسی ویژگی‌های این رویکرد پرداخته می‌شود.

ویژگی‌های‌ رویکرد عمل‌گرایانة پوتین در سیاست خارجی
رویکرد و شیوه راهبری متفاوت و عمل‌گرایانة پوتین در سیاست خارجی را می‌توان به بهترین نحو با تأکید بر واقع‌بینی او در سیاست خارجی توضیح داد. او با قبول جایگاه، ظرفیت‌ها و توانمندی‌های واقعی روسیه در نظام بین‌الملل به بازتعریف هویت روسیه در این نظام اهتمام داشت و بر این اساس تلاش کرد روند توان‌یابی روسیه به موقعیت قدرت بزرگ را بر اساسی سازگار با هنجارها و قواعد نظام بین‌الملل به انجام برساند. عمل‌گرائی پوتین در آمادگی او در پذیرش واقعیت‌های ناخوشایند ناشی از پس‌رفت‌ها و کاهش منابع روسیه و واکنش مناسب به تحولات بین‌الملل از طریق انتخاب اهداف و سازوکارهای متناسب با توانمندی‌های موجود خلاصه می‌شد. عمل‌گرائی او به محاسبة دقیق منافع نیز اشاره دارد. او منافع ملی را اصلی ضروری و غیرقابل اغماض می‌دانست، اما در عین حال برای دست‌یابی به‌ آن راه‌کارها و شیوه‌های مختلف را می‌آزمود.[14]

رویکرد پوتین در این زمینه مبتنی بر کنش عقلایی هدفمند بود که بر اساس محاسبة رابطة میان هدف و وسیله شکل می‌گرفت. در این کنش هدف و وسیله هر دو انعطاف‌پذیر و پویا فرض می‌شد و این امکان وجود داشت که با توجه به شرایط متحول در انتخاب آنها تجدیدنظر و اهداف و وسایل دیگری را جایگزین آنها کرد. از دیدگاه او پیامد غیرقابل اجتناب ضعف‌های روسیه در دورة پس از شوروی ایجاب می‌کرد، منابع و توانمندی‌های محدود موجود، به نحو بهینه‌تری بکار گرفته شود و بر همین اساس روسیه باید قدرت و نفوذ خود را با توجه به معیارهای واقعی و عینی شرایط جدید مورد بازبینی قرار دهد. در دورة پوتین بر اساس اصل هویت‌ انعطاف‌پذیر در رویکرد عمل‌گرایانه، تلاش شد نسبت به تحولات بین‌المللی به نحو شایسته واکنش نشان داده شود و مستمراً موقعیت روسیه با این تحولات منطبق شود. بر این اساس منابع رفتاری روسیه در دورة پوتین در قبال دنیای خارج متأثر از عمل‌گرائی او چندبرداری، حاوی تفاوت‌ها و تداوم‌های مرتبط، با پویایی و ایستایی نسبی بود.[15]

پوتین با رویکردی عمل‌گرایانه ضمن توجه به نقاط ضعف و قوّت سیاست خارجی روسیه در دهة 70 (90 م)، راهبرد «قدرت بزرگ مدرنِ هنجارمند» را که مبتنی بر همگرایی محتاطانه با نظام بین‌الملل و رابطة برابر با کشورهای توسعه یافتة این نظام، در عین حفظ حاکمیت و استقلال بود، را به عنوان راه‌کار انتقال منطقی از دورة گذار و اعادة جایگاه بایستة روسیه در نظم جدید مورد تأکید قرار داد.[16] پوتین به خوبی می‌دانست که مواجهه با اصول، قواعد، هنجارها و روندهای جدید فضای سیّال‌ عصر جهانی شدن باید مبتنی بر وضعیت کنش و واکنش متناسب و کمتر بر ساختارها و ایدئولوژی‌های غیرمنعطف استوار باشد. با این ملاحظه سیاست خارجی عمل‌گرایانة پوتین برخلاف اسلاف او نه بر مبانی مبهم ایدئولوژیکی، بلکه بر منافع مشخص ملی استوار بود. بر همین اساس عدم مقابله‌جویی در سیاست خارجی را می‌توان یکی از عناصر پایدار سیاست خارجی روسیه در دورة وی دانست که معطوف به سودمندگرایی در اندیشة عمل‌گرایی است.[17]

سیاست خارجی عمل‌گرایانة پوتین پویا، چندبرداری و حاکی از درک راهبردی اهمیت انعطاف‌پذیری، انطباق‌پذیری نسبت به شرایط و تحولات عرصة بین‌الملل و تنوع‌پذیری در تاکتیک‌ها و سازوکارهای سیاست خارجی برای تحقق هر چه بهتر اهداف در این حوزه است. بر این اساس روسیه با تأکید بر تعامل گزینشی و ائتلاف‌سازی گسترده در سیاست خارجی حسبِ شرایط خود را یک کشوری اروپایی، آسیایی، یورآسیایی، قدرت منطقه‌ای، بازیگر جهانی، یک قطب از نظام چندقطبی و یک مشوق رویکردهای چندجانبه‌گرا در مدیریت امور بین‌الملل معرفی می‌کرد و تلاش داشت به تعاملی مثبت و سازنده با همة طرف‌های خارجی خود دست یابد.[18]

پوتین بر اساس رویکرد عمل‌گرایانة خود ایدة چند جانبه‌گرایی را جایگزین نظریة نظام چندقطبی پریماکف کرد. در ایدة چندجانبه‌گرائی پوتین با هدف توسعه اقتصادی بر همگرایی با اروپای بزرگ‌تر، عدم تقابل، توقف موضع‌گیری مخالف علیه ناتو و همکاری نزدیک‌تر با امریکا و متحدانش از جمله ژاپن مورد تأکید قرار گرفت. هر چند پوتین در دیدار با مقامات کشورهای به لحاظ ژئوراهبردی مهم همچون فرانسه، آلمان، هند و چین بر اهمیت تثبیت روندهای چندجانبه تأکید می‌کرد، اما در این تأکید هیچگاه بار منفی و نگران‌کننده‌ای که در کلام اسلاف او (به ویژه پریماکف) وجود داشت، قابل مشاهده نبود. به عبارتی پوتین با جایگزینی مفهوم «چندجانبه‌گرایی»[19] به جای مفهوم نظام «چندقطبی»[20] تلاش کرد عناصر رقابت و همکاری در ایدة چندجانبه‌گرایی را جایگزین عناصر رقابت و تنش در ایدة نظام چندقطبی نماید.[21]

جمع‌بندی
با ملاحظة تحولات مثبت سیاست خارجی روسیه در دورة پوتین در یک ارزیابی کلی می‌توان تأثیر اتخاذ رویکرد عمل‌گرایانه از سوی وی و به تبع آن تحول رویکردی در سیاست خارجی روسیه را بر فرآیندهای جاری در این حوزه به طور نسبی مثبت دانست. منطقی‌تر و قابل درک‌تر شدن رفتارهای سیاست خارجی روسیه برای شرکای خارجی خود، بهینه‌تر و قاعده‌مندتر شدن صورت‌بندی و تعیین اهداف و انعطاف‌پذیرتر شدن شیوه‌ها و سازوکارهای دست‌یابی اهداف در این حوزه از نشانه‌های این تغییر بود که به شکل ارتقاء جایگاه و افزایش قدرت چانه‌زنی روسیه در عرصة بین‌الملل نمود یافت. اما علی‌رغم تحولات مثبت بازگفته در مواردی همچنان ذهنیت «متفاوت بودن از دیگران» بر رفتار روسیه با طرف‌های خارجی خود تأثیر می‌گذاشت.

مرور تحولات سیاست خارجی پوتین در حوزة ژئوپولیتیکی «خارج نزدیک» و در حوزه‌های «سخت» از جمله موضوعات امنیتی حاکی از استمرار تا حدودی متعادل شدة دیدگاه‌های سنّتی و امنیت‌گرا بود که این امر تأثیر مثبت رویکرد عمل‌گرایانه او را محدود می‌کرد. اما رفتارهای سیاست خارجی این کشور در سایر حوزه‌های ژئوپولیتیکی و در حوزه‌های موضوعی «نرم» از جمله اقتصادی و فرهنگی حاکی از جلوه‌های معقولانه‌تر و منطقی‌تر رفتار و تأثیر مثبت بیشتر رویکرد عمل‌گرائی در این حوزه‌‌ها بود.

پانوشتها
[12]. تسوگانکف در اثر دیگر خود تحت عنوان «گرایش جدید مطالعات روابط بین‌الملل روسیه: کثرت‌گرایی، غرب‌گرایی و انزواگرایی» جنبه‌های دیگری از سمت‌گیری سیاست خارجی روسیه را مورد بررسی قرار داده است. 
[19]. چندجانبه‌گرایی (multilateralism) عبارت از گرایش به اینکه مدیریت و ساماندهی مسائل بین‌الملل به جای اینکه به اقدام فردی کشورها متکی باشد، بر اساس اقدام مشترک تعداد زیادی از کشورها یا به صورت جهانی صورت گیرد.
[20]. چندقطبی (multipolarity) عبارت از نظامی که در آن قدرت بین تعدادی (حداقل سه) قدرت بزرگ یا قطب توزیع شده است.

نویسنده: علیرضا نوری
منبع: دیپلماتیک همشهری، نیمة آبان 1386، شماره 2(19)، صص 71-68.
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد