مقدمه
هرچند میخائیل ساکاشویلی با حملة نظامی به اوستیای جنوبی در بامداد 8 اوت 2008 سودای اعادة تمامیت ارضی گرجستان و اعمال حاکمیت تام تفلیس بر این جمهوری را در سر میپروراند و به هیچ وجه گمان درافتادن به جنگی تمام عیار با روسیه را نمیکرد، اما مسکو با فرصتطلبی راهبردی از این اشتباه و ورود قاطعانه به جنگ نه تنها این اندیشه را ناکام گذاشت، بلکه روندهای داخلی در این کشور و منطقه را به نحو محسوسی دستخوش تغییر کرد. پس از گذشت پنج روز جنگ خونین، سرانجام در 12 اوت با میانجیگری سارکوزی، رئیسجمهور فرانسه موافقتنامهای شش مادهای موسوم به پیمان مدویدیف- سارکوزی بین گرجستان، اوستیای جنوبی، آبخازیا و روسیه امضاء شد[1] و در پی آن صلح شکنندهای شکل گرفت.
هرچند به تبع این موافقتنامه جنگ در ظاهر تمام شد، اما مرور تحولات یک سالة اخیر نشانی از پایان جنگ ندارد و طی این مدت، طرفین با توسل به حربههای مختلف تلاش مستمری را برای افزایش مزیتهای خود در برابر دیگری به کار بستهاند که در این میان تحرکات مسکو و رویکرد تهاجمی آن در این زمینه چشمگیر بوده است. به این اعتبار، اقدام روسیه در ورود به جنگ در اوستیای جنوبی و تقابل نظامی تمام عیار با گرجستان را میتوان آغازی از برنامة بلندمدت کرملین در قفقاز جنوبی جهت تأمین و توسعة منافع سیاسی، امنیتی و ژئوپولیتیکی آن دانست که در ادامه به اختصار به چیستی این اهداف و میزان تحقق آنها پس از گذشت یک سال از جنگ پرداخته میشود.
اهداف روسیه از ورود به جنگ
مرور اقدامات و رفتارهای مسکو در اوستیای جنوبی و آبخازیا در فضای پس از جنگ از جمله شناسایی استقلال این دو جمهوری، امضاء قرارداد مودت و همکاری با آنها، موافقتنامههای مختلف اقتصادی، پیمان امنیتی، ورود نیروهای روسی و استقرار آنها در این دو جمهوری، قرارداد حفاظت مرزی میان روسیه و آبخازیا با هدف حفاظت از مرزهای این جمهوری از سوی نیروهای روسی و سفر مقامات رسمی کرملین از جمله مدویدیف، پوتین و گریزلوف به سوخومی و تسخینوالی مؤیدی بر فرضِ برنامهریزی بلندمدت مسکو برای فضای پس از جنگ با گرجستان است. با همین ملاحظه بود که مدویدیف خلال سفر خود به اوستیای جنوبی به صراحت تأکید کرد مسکو به هیچ وجه از کردة خود در اوت 2008 پشیمان نیست و ورود به جنگ را در آن شرایط مسئولانه و درست میداند.([1])
به این اعتبار، سه هدفگذاری عمدة ایجابی و سلبی کرملین در ورود به جنگ اوت را میتوان از هم بازشناخت. مسکو در وهلة نخست از قِبَلِ این جنگ در پی بازتثبیت موقعیت خود به عنوان بازیگر اصلی معادلات سیاسی و امنیتی و بازیابی موقعیت برتر خود در قفقاز جنوبی و به طریق اُولی در خارج نزدیک بود. بر این اساس بروز و استمرار تنش به ویژه از نوع نظامی آن در اوستیای جنوبی میتوانست بستر مناسب برای دخالت مسکو با مدعایِ مدیریت بحران، به تبع آن تضمین حضور و تأمین منافع بلندمدت خود در منطقه را فرآهم آورد.
روند پیش، جنگ و پساجنگ گواه آن است که روسیه در این تحولات با بکارگیری اهرمهای سیاسی و نظامی برتر خود تلاش داشته و دارد تا ضمن مجبور کردن تفلیس به پذیرش این برتری و معرفی خود به عنوان ضامن ثبات، نقش برادر بزرگتر را بار دیگر نه تنها به گرجستان، بلکه به سایر دولتهایِ خارج نزدیک که بدون درنظرداشتِ ملاحظات مسکو در پی سمتگیری غربی در سیاست خارجی خود هستند، گوشزد کند.
توسعة حوزة ژئوپولیتیکی روسیه در قفقاز جنوبی از طریق گسترش جغرافیای زیر نفوذ خود به اوستیای جنوبی و آبخازیا، هدف دیگر کرملین در ورود به جنگ بود که به نحو ماهرانه در فضای پس از جنگ در حال پیگیری است. روسیه با اقدام نظامی درصدد برآمد، ضمن تحقق این هدف مجرای فشار خود بر تفلیس را همچنان حفظ کرده و از این طریق از رفتارهای ضدروسی آن در آینده جلوگیری کند. از سوی دیگر، حفظ وضعیت نیمهجنگی در جمهوریهای جدائیطلب گرجستان از طریق تحریک به ادامه درگیریها میتواند توجیه مناسبی برای استمرار حضور نظامی روسیه در این منطقه و به تبع آن تأمین هدف بازگفته باشد.
اما جنبة سلبی و هدف راهبردی ژئوپولیتیکی مسکو در ورود به جنگ در اوستیای جنوبی را میتوان ممانعت از انقباض بیشتر ژئوپولیتیک آن از سوی غرب از طریق مقابله با موج سوم گسترش ناتو به شرق دانست. روسیه با ورود به جنگ و بحرانی جلوه دادن اوضاع پس از جنگ در گرجستان و منطقه تلاش دارد تا روند عضویت این کشور و همچنین اکراین در ناتو را که مصرانه از سوی امریکا پیگیری میشود با چالش مواجه کند.
و نهایتاً با التفات به موضع قاطع روسیه در مقطع جنگ و پس از آن علیه دولت ساکاشویلی و تأکید بر بودگیِ مسئولیت جنگ به عهده او، تلاش برای سرنگونی دولت وی و تضعیف موقعیت غربگرایان در گرجستان را میتوان هدف دیگر مسکو از اقدام نظامی علیه تفلیس دانست. به قدرت رسیدن ساکاشویلی و انتخاب الحاق به ساختارهای یوروآتلانتیکی به عنوان راهبردی بلندمدت از جانب او نگرانیهای عدیدة ژئوپولیتیکی برای روسیه ایجاد کرده بود و نیز کرملین بیم آن را داشت که در صورت موفقیت او، این الگو به سایر کشورهای حوزة خارج نزدیک نیز تسرّی یافته و از این قِبَل آسیبهای زیادی به منافع مسکو وارد آید.
از سوی دیگر، ورود به تقابل نظامی با گرجستان و وادار کردن این کشور به هزینههای نظامی در فضای پس از جنگ که به طور طبیعی دارای تبعات منفی بر اقتصاد این کشور بوده و است، با ایجاد تنگناهای اقتصادی، از یک سو میتوانست مانع بلندپروازی در سیاست خارجی گرجستان شود و از سوی دیگر، مجرای برای نقض مشروعیت دولت ساکاشویلی باشد.
دستآوردهای روسیه از قِبَل جنگ
هرچند مقامات مسکو منکر هر گونه برنامهریزی برای ورود به جنگ هستند و اخیراً نیز سرگئی لاوروف، وزیر امور خارجة روسیه صراحتاً اعلام کرد این کشور هیچ برنامهای برای شناسایی استقلال اوستیای جنوبی و آبخازیا نداشته،([2]) اما مرور رفتارهای پیش و پس از جنگ این کشور، گواه اهداف بلندمدتی به قرار بازگفته است که به نحو ماهرانهای پس از آن پیگیری شدند. از سوی دیگر، هرچند روسیه را میتوان پیروز کوتاه مدت جنگ دانست، اما با عنایت به شکلیابی روندهای روسستیزانه در برخی کشورهای خارج نزدیک، حزماندیشی برخی دیگر از این کشورها نسبت به احتمال بروز رفتارهای تهاجمی مشابه در قبال آنها از سوی مسکو و مخدوش شدن وجه روسیه در عرصة بینالملل به ویژه بروز چالش در نحوة تعاملی آن با غرب، به نظر میرسد این کشور را باید بازندة بلندمدت جنگ اوت دانست. به هر تقدیر با عنایت به اهداف اشاره شده در بالا، برخی دستآوردهای روسیه از قِبَل جنگ در اوستیای جنوبی را میتوان به قرار زیر مورد بررسی قرار داد؛
بازتثبیت موقعیت سیاسی خود در خارج نزدیک: در باب هدف اول روسیه یعنی تلاش آن برای بازتثبیت موقعیت سیاسی برتر سیاسی خود در قفقاز جنوبی و به طریق اُولی در خارج نزدیک میتوان به اقدامات مشخص کرملین در این باب از جمله اعلام شناسایی استقلال اوستیای جنوبی و آبخازیا، امضاء موافقتنامههای مودت و همکاری با این دو جمهوری به عنوان موجودیتهایی مستقل در عرصة بینالملل و تأکید بر توسعة همکاری با آنها در عرصههای مختلفِ اقتصادی، سیاسی، دفاعی، امنیتی، مرزی و گمرکی اشاره کرد. به تصریح مقامات کرملین از جمله مدویدیف، پوتین و لاوروف، نه تنها کشورهای منطقه، بلکه غرب و در رأس آنها امریکا نیز دیر یا زود این تحول را به عنوان واقعیتی عینی خواهند پذیرفت.([3])
هرچند این بایستگی مورد تأکید مقامات روس را هیچ کشوری به جز نیکاراگوآ نپذیرفته و حتی متحدان نزدیک این کشور از جمله قزاقستان و بلاروس نیز در این زمینه احتیاط و سیاست دفعالوقت را در پیش گرفتهاند، اما مرور روندها، همان طور که کرملین نیز تصریح کرده، حاکی از بازگشتناپذیر بودن وضعیت موجود است. مدیریت یکسویة این تحولات از جانب روسیه از یک سو و تسلیم، انفعال، پذیرش مکرهانه و به هرتقدیر عدم توان ابراز مخالفت مؤثر با این وضعیت از سوی کشورها منطقه و حتی غرب را (در کوتاه مدت) میتوان نشانهای از موفقیت روسیه در تثبیت موقعیت سیاسی برتر خود در تعریف وضع موجود دانست.
با این ملاحظه، روسیه با اقدام به جنگ و مهندسی ماهرانه و در عین حال تهاجمی روندهای پساجنگ نشان داد که نه تنها آن طور که برخی نخبگان خارج نزدیک تصور میکنند، ضعیف نشده، بلکه حفظ و تقویت هژمونی منطقهای را به عنوان جزء مهمی از پرستیژ بینالمللی خود مطمحنظر دارد و پیگیرانه در پی عملیاتی کردن آن است. در این میان، وجود برخی اخبار مبنی بر قصد روسیه برای الحاق اوستیای جنوبی و آبخازیا به پیمانها و موافقتنامههای حوزة «سیآیاس» از جمله اتحاد دولتی روسیه - بلاروس که از سوی ادوارد کوکویتی، رئیسجمهور اوستیای جنوبی نیز مورد تأکید قرار گرفت و حتی سازمان پیمان امنیت جمعی، نمود مضاعفی از تلاش کرملین در فضای پس از جنگ برای تعریف چگونگی روندها در حوزة خارج نزدیک است.
افزون بر این، هرچند مسکو اعمال هرگونه فشار به کشورهای مختلف برای همراستایی با مطامع سیاسی خود را نفی میکند، اما روند تحولات از جمله اعتراف مقامات مینسک (و به میزان کمتر آستانه) به تحمل فشارهای پیدا و پنهان مسکو برای به رسمیت شناختن استقلال آبخازیا و اوستیای جنوبی، نشانگان روشنی از رویکرد تهاجمی مسکو برای اثبات برتری سیاسی خود در خارج نزدیک به دست میدهد.
از سوی دیگر، هرچند واقعیتها حکایت از کاهش محسوس کارآمدی سازوکارهای فشار مسکو بر کشورهای این حوزه دارد، اما همان طور که جنگ و تحولات پساجنگ اوت نشان داد، دولتهای این منطقه هنوز در رد درخواستهای مسکو و پیگرد راهی مستقلانه در انتخابهای خود (به میزان مختلف) با مشکل مواجه هستند.[2] در این زمینه میتوان به اولین نشست سران پیمان امنیت جمعی پس از جنگ اوت اشاره کرد طی آن مقامات کرملین به بسیاری اهداف خود دست یافته و توانستند سران شرکتکننده را به تقبیح اقدام نظامی گرجستان علیه اوستیای جنوبی، حمایت از ایفای نقش فعال روسیه در کمک به حفظ صلح و ارتقاء همکاریهای منطقهای و ضرورت ایجاد امنیت پایدار در اوستیای جنوبی و آبخازیا وادار سازند.
هرچند مسکو در این نشست موفق به مجاب کردن سایر اعضاء به شناسایی استقلال دو جمهوری بازگفته نشد، اما همان طور که اشاره شد فشارهای پیدا و پنهان مسکو به کشورهای حوزة خارج نزدیک برای همراهی با اهداف خود در این زمینه واقعیتی غیرقابل تردید است. در این میان، پرواضح آن است که جنگ اوت کمک شایانی به مسکو برای نمایش قدرت و اعمال این فشارها داشته است.
توسعة حوزة ژئوپولیتیکی و ممانعت از انقباض بیشتر ژئوپولیتیکی از سوی غرب؛ به گواه تاریخ، منطقة قفقاز همواره محل رقابت قدرتهای بزرگ بوده و به اعتراف تحلیلگران ترتیبات سیاسی و امنیتی این منطقه همواره با دخالت و سمتدهی خارجی تعیین و تبیین میشده است. هم از این رو میتوان با این فرض موافق بود که جنگ اوت نیز تحولی از این دست و رقابتی میان قدرتهای بزرگِ خارج منطقه برای تعیین ترتیبات جدید در آن بود. بر این اساس، میتوان با نظر مدویدیف مبنی بر اینکه جنگ در اوستیای جنوبی باعث از میان رفتن ساختار قدیمی امنیت منطقهای در قفقاز شد و کشورهای منطقه باید برای ایجاد چهارچوبة جدید امنیتی اقدامات مقتضی را در دستور قرار دهند، موافق بود که البته پرواضح آن است که رقابت روسیه و غرب به رهبری امریکا تعیینکنندهترین مؤلفه در این زمینه خواهد بود.
تأکید او بر اینکه؛ «عدم دفع تجاوز گرجستان به اوستیای جنوبی، باعث بوجود آمدن تغییرات اساسی در جهانبینی کنونی میشد» و تصریح دمیتری راگوزین، نمایندة روسیه در ناتو مبنی بر اینکه؛ «برخی اعضاء این سازمان، پیش از جنگ اوت با تسلیح گرجستان خط سیر ایجاد موازنه در مقابل روسیه و چالش برای آن از طریق این کشور را هدایت میکردند»، در این راستا قابل ارزیابی است.([4])
با این ملاحظه و با التفات به ابراز نگرانیهای مکرّر مقامات روس در باب پیشرویهای ژئوپولیتیکی غرب به حوزة نفوذ این کشور در خارج نزدیک، جنگ اوت را میتوان مقطع آشکار شدن رقابت روسیه و غرب در این زمینه و برای تعیین ترتیبات موجود و آتی در قفقاز جنوبی دانست که طی آن مسکو تلاش کرد به یک دهه و نیم انفعال در برابر رویکرد ژئوپولیتیکی تهاجمی غرب در قبال خود خاتمه داده و مجدانه به دفاع از خط قرمز خود که همانا ژئوپولیتیک خارج نزدیک است، اقدام کند.
بر این اساس و با عنایت به تأکید ناتو به حل مشکلات داخلی گرجستان به عنوان پیششرط عضویت این کشور، مسکو از یک سو با ورود به جنگ اوت و ناامن نشان دادن شرایط پس از جنگ، در صدد برآمد تا با لاینحل نشان دادن مشکلات امنیتی تفلیس، تحقق این پیششرط را با مشکل مواجه کند و از سوی دیگر، مسامحهناپذیریِ خط قرمز روسیه را به کشورها غربی گوشزد نماید. این هدف با عنایت به اعلامِ تحفظهای جدید به ویژه از سوی اعضاء اروپایی ناتو در باب جمع نبودن شرایط عضویت کییف و تفلیس در این نهاد را حداقل در کوتاه مدت میتوان تحقق یافته دانست. تأکید سرگئی لاوروف بر اینکه پس از جنگ اوت بسیاری از کشورهای غربی حتی دبیر کل ناتو در دیدگاهها، روابط و تعاملات نظامی- سیاسی خود با گرجستان از جمله عضویت این کشور در ناتو تجدیدنظر کرده و چرایی اقدام روسیه به این جنگ را بهتر درک میکنند،([5]) را میتوان نمودی از موفقیت اهداف ژئوپولیتیکی روسیه از قِبَلِ جنگ دانست.
به این اعتبار، میتوان با اظهارنظر اخیر راگوزین مبنی بر اینکه؛ «هرچند ممکن است ناتو در آینده خیزش خود به شرق را به آهستگی ادامه دهد، اما دیگر مثل سابق نمیتواند گستاخانه بسوی مرزهای روسیه پیشروی کند و هم از این رو گسترش ناتو به شرق را باید متوقف شده دانست»، حداقل در کوتاه مدت موافق بود. جالب تأمل این که او صراحتاً تصریح کرد؛ «تهاجم گرجستان به اوستیای جنوبی و عطش ساکاشویلی برای حل این مساله از طریق نظامی، ما را در دستیابی به این هدف کمک کرد».([6])
افزون بر این، قراردادهای نظامی روسیه با اوستیای جنوبی و آبخازیا و به عهده گرفتن حفاظت از مرزهای این دو جمهوری را میتوان تلاشی تهاجمی از سوی مسکو برای تبیین ترتیبات ژئوپولیتیکی این منطقه ارزیابی کرد. در این میان، تأکید مدویدیف بر اینکه بروز منازعه جدید در قفقاز به دلیل رفتارهای پیشبینیناپذیر دولت ساکاشویلی بعید به نظر نمیرسد و امریکا نیز با سیاست تسلیح گرجستان به تنشها در منطقه دامن میزند، را میتوان دستآویزی مناسب برای مسکو در جهت توجیه ادامة حضور سیاسی و نظامی خود در منطقه دانست. تأکید مشابه پوتین خلال سفر خود به آبخازیا مبنی بر اینکه؛ «روسیه هیچ احتمالی را بعید نمیداند، جلوگیری از وقوع مجدد جنگ یکی از اهداف اصلی مسکو از حضور در آبخازیا است، مسکو این جمهوری را در برابر تهدیدات نظامی گرجستان تنها نخواهد گذاشت و هرگونه ماجراجویی گرجستان در این زمینه سخت و پرهزینه خواهد بود»، را نیز میتوان در همین راستا ارزیابی کرد.([7])
تضعیف ساکاشویلی و موقعیت غربگرایان؛ همان طور که اشاره شد، روسیه در جنگ اوت بیش از آنکه خود را در مقابل گرجستان بداند، این جنگ را جنگی نیابتی به نمایندگی از کشورهای غربی به ویژه امریکا و خود را در برابر شاکلة غرب میدانست که ساکاشویلی و دولت او بیش از هرچیز نقش پیاده نظام را ایفا میکردند. ساکاشویلی از همان ابتدای به دست گرفتن قدرت و تأکید بر راهبرد الحاق به ساختارهای یوروآتلانتیکی مشکلات زیادی را برای روسیه ایجاد و نقش تسهیلکنندة فشار غرب به مسکو را به عهده داشته است. با این ملاحظه، دولتمردان و رسانههای روسیه با پوشش وسیع تحولات جنگ اوت، ضمن استفاده بهینه از اشتباه ساکاشویلی در آغاز جنگ، به ایراد تردید در خصوص منافع حاصل از اقدام نظامی تفلیس پرداخته و از این طریق تلاش کردند دولت ساکاشویلی را در مقابل افکار عمومی قرار داده و به تضعیف موقعیت غربگرایان در گرجستان مبادرت کنند.
روندهای جاری اعتراضی در گرجستان نیز گواه آن است که بخش عمدة اعتراضات به دولت ساکاشویلی معطوف به فرضِ مخالفین مبنی بر غلط بودن سمتگیری و تصمیمات سیاست خارجی این دولت به ویژه در مقابل روسیه بوده است. آنها با متهم کردن ساکاشویلی به ورود به جنگ، او را مسبب اصلی از دست رفتن 20 درصد از خاک گرجستان میدانند که در قالب اعلام استقلال اوستیای جنوبی و آبخازیا شکل عملی به خود گرفت. به اعتقاد آنها اتکاء ساکاشویلی به دولتهای غربی نیز که واهی بودن مدعاهای حمایت آنها در جریان و روندهای پس از جنگ به اثبات رسید، نیز از دیگر اشتباهات او بود که تبعات سنگینی برای کشور به همراه داشته است.
با این ملاحظه، هرچند روندهای اعتراضی جاری در گرجستان علیه ساکاشویلی را به هیچ گونه نمیتوان به جانبداری از روسیه تفسیر کرد، اما بخشی از این اعتراضات را میتوان ناشی از موفقیت فرصتطلبی مسکو از اشتباهات ساکاشویلی دانست که به کمک تبلیغات توانست افکار عمومی گرجستان و حتی اروپا را به اینکه او آغازگر جنگ بوده و مسئولیت این جنگ به عهدة او است، متقاعد کند. به این اعتبار، سفر مقامات کرملین به جمهوریهای واگرا از گرجستان از جمله دیدار مدویدیف از اوستیای جنوبی و پوتین از آبخازیا در سالگرد جنگ اوت را میتوان بازتکرار اشتباهات ساکاشویلی در ذهنیت مردم گرجستان دانست. مدویدیف در جریان سفر خود به صراحت مسئولیت هر آنچه در اوت 2008 حادث شد را متوجه ساکاشویلی دانست و ابراز اطمینان کرد زمانی فرا خواهد رسید که مجازات سختی علیه کسانی که اقدامات مجرمانه علیه مردم انجام دادند صورت خواهد پذیرفت.([8])
جالب تأمل اینکه این سفر در حالی انجام شد که ساکاشویلی برای شرکت در مراسم امضاء قرارداد خط لولة ناباکو به ترکیه سفر کرده بود. این موضوع، افزون بر مسائل پیشین، بهانهای شد تا مخالفین او را به واسطه بیاطلاعی از مسائل پیرامونی مورد انتقاد قرار دهند. پوتین نیز در سفر خود به آبخازیا، با اشاره به اینکه اشتباه گرجستان در اوستیای جنوبی ناشی از بیتوجهی به خواست مردم این جمهوری بود، تفلیس را مسئول تمام کشتهشدگان جنگ دانست. او با بیان اینکه با وجود رهبران کنونی گرجستان نمیتوان تکرار حوادث اوت سال گذشته در قفقاز را بعید دانست، دست یازیدن به چنین اقدامی را به مراتب دشوارتر از گذشته خواند، چرا که به تأکید او روسیه ضمانتهای جدی برای تامین امنیت اوستیای جنوبی و آبخازیا داده است.([9])
اظهارنظر ویتالی چورکین، نماینده دائم روسیه در سازمان ملل مبنی بر اینکه؛ «روسیه در اوت 2008 به دنبال بهانهای برای انجام عملیات نظامی جهت مجبور کردن گرجستان به صلح نبود، بلکه چارهای جز واکنش به استفاده از توان نظامی از سوی گرجستان در مقابل اوستیای جنوبی نداشت» و همچنین ایرادنظر گریگوری کاراسین، معاون وزیر خارجة روسیه مبنی بر اینکه «به رسمیت شناختن آبخازیا و اوستیای جنوبی از سوی روسیه، تصمیم سادهای نبود و در آن شرایط سخت تنها راهی بود که حیات مردم و حق زندگی آنها را تضمین میکرد»،([10]) را میتوان تلاشهایی تبلیغی برای رد مسئولیت جنگ و متوجه کردن آن به ساکاشویلی دانست که همان طور که اشاره شد، در متقاعد کردن بخشی از مردم گرجستان مؤثر افتاده است.
اما نکتة حائز تأمل اینکه، هرچند سیاست تضعیف ساکاشویلی از سوی مسکو را میتوان تا حدودی موفق دانست، اما اینکه به تبع جنگ اوت موقعیت کلی غربگرایان در گرجستان تضعیف شده، محل بحث است. این موضوع به ویژه با مداقه در دیدگاههای رهبران مخالف از جمله نینا بورجانادزه[3] و ایراکلی آلاسانیا[4] به عنوان دو رقیب مهم ساکاشویلی در عرصة سیاسی گرجستان که تا حدودی زیادی به سان او ضدروس و متمایل به غرب هستند، بیشتر قابل درک است.
جمعبندی
هرچند میتوان برای روسیه از قِبَلِ ورود به جنگ اوت 2008 دستآوردهایی قائل شد، اما روند تحولات حاکی از آن است که ماهیت این دستآوردها کوتاه مدت بوده و در بلندمدت مضار این اقدام به منافع آن چربش خواهد یافت. در این میان، تقویت روندهای روسهراسانه و جزمتر شدن عزم برخی کشورهای خارج نزدیک به ویژه گرجستان و اکراین در سمتگیری غربی خود را میتوان یکی از مهمترین باختهای روسیه از ناحیة این جنگ دانست. لذا، هرچند مسکو با ورود به جنگ و مهندسی فضای پساجنگ توانسته مانع پیشروی سختافزای غرب در خارج نزدیک شود، اما واقعیت آن است که این توقف ظاهری و کوتاه مدت بوده و به واسطة ضعفهای روسیه در ارائة مزیتهایی به سان غرب، دور جدید این پیشرفتها دیر یا زود، با قوت بیشتر جریان خواهد یافت که برنامة مشارکت شرقی اتحادیة اروپا از آن جمله است.
افزون بر این، ضعف روسیه در ارائة الگوی توسعه مورد قبول برای کشورهای خارج نزدیک و در مقابل مقبولیت نمونة غربی، مزیدی بر گرایش نسلهای جوانتر این منطقه به سوی غرب و واگرایی بیشتر از روسیه است که در این میان، خاطره جنگ اوت و رویکرد سختاندیشانة روسیه به تحولات، میتواند مقومی بر این گرایشات باشد. نکتة شایان تأمل دیگر اینکه، با التفات به ضعفهای مفرط اوستیای جنوبی و آبخازیا در حوزههای مختلف، پرواضح آن است که روسیه برای حفظ دستآوردهای خود از قِبَلِ جنگ اوت، باید هزینههای قابل ملاحظة حمایت از آنها را متقبل شود.
در این میان، هرچند نخبگان سختاندیش کرملین نشان دادهاند که نه تنها حاضر به پرداخت این هزینهها، بلکه چشمپوشی از منافع بسیار ناشی از رابطة با غرب در ازاء حفظ مزیتهای ژئوپولیتیکی خود هستند، اما نباید از مخالفتهای داخلی در روسیه در باب چرایی این هزینهها گذشت. مخالفین، با اشاره به ایدئولوژیک بودن این دیدگاه، بر این باورند که مسکو باید در حوزة خارج نزدیک رویکرد مسامحهجویانهتر و در قبال غرب عملگرایانهتری در پیش گیرد، چرا که با توجه به تحولات منطقهای و بینالمللی منافع بلندمدت آن در گروه موفقت در همگرایی منطقهای و بینالمللی است.
پانویسها
[1]. این شش ماده عبارت بودند از؛ 1- عدماستفاده از نیروی نظامی، 2- توقف کامل تمام اقدامات نظامی، 3- تضمین دسترسی آزاد به کمکهای بشردوستانه، 3- بازگشت نیروهای مسلح گرجی به مواضع پیش از جنگ، 4- بازگشت نیروهای مسلح روسی به مواضع پیش از جنگ، 5- آغاز بررسیهای بینالمللی پیرامون آینده اوستیای جنوبی و آبخازیا و 6- راهکارهای تأمین امنیت پایدار برای این دو جمهوری.
[2]. هرچند مقامات دو جمهوری اوستیای جنوبی و آبخازیا بر عدم تمایل خود به الحاق به روسیه و استقلال از مسکو در تصمیمگیریهای خود تأکید دارند، اما پرواضح آن است که این موضعگیریها به جز نمایش سیاسی نیست و با عنایت به اینکه این دو جمهوری بدون روسیه، استقلالی نخواهند داشت، لذا در محذور پذیرش نفوذگذاریهای مسکو در رفتارهای خارجی خود از جمله در قبال گرجستان هستند. با این ملاحظه، و با عنایت به موضع انفعالی تفلیس در این تحولات و عدم توان غرب به اعمال فشار موثر بر روسیه، مسکو را باید کارگردان اصلی تحولات در گرجستان دانست.
[3]. Нино Бурджанадзе
[4]. Ираклий Аласания
نویسنده: علیرضا نوری
منبع: بولتن روسیه، شماره 4، مؤسسه ابرار معاصر تهران، مرداد و شهریور 1388